الیاس3
الیاس3 | |
لطفا عضو شوید | |
| |
تاریخ عضویت: | 30 شهريور 90 |
---|---|
تولد: | |
محل زندگی: | |
جنسیت: | ، |
تحصیلات: | |
25,024 ثانیه، حضور | |
عضو تأیید شده | |
پسرها به این دخترها نزدیک نشوید! | |
یک تست هوش بسیار جالب | |
خنده دار ترین عکس ها | |
یک داستان خیلی خیلی حال به هم زن ! |
موزیک مورد علاقه الیاس3
تشکر و قدردانی رسمی الیاس3
توسط وبمستر اورداپ در تاریخ 15 ارديبهشت 03
سپاس فراوان بابت حضور گرم و همیشگی شما در سایت اورداپ
این چنین عهد و وفا رنگ خدایی دارد ✓
توسط وبمستر اورداپ در تاریخ 12 شهريور 02
تشکر و قدر دانیرسمی بابت پاره گشتن چاکتان تبریکمیگممبارکتون باشه
توسط وبمستر اورداپ در تاریخ 27 مرداد 02
سپاس بابت حضور مجدد شما دوست عزیز
توسط وبمستر اورداپ در تاریخ 26 مهر 00
تقدیر و تشکر میکنم از شما که این چند سال در سایت کنار ما بودی .
پیشاپیش پیوندتان را بهت تبریک میگم...
توسط وبمستر اورداپ در تاریخ 8 مهر 00
سبزترین و دلنوازترین تبریکات خود را جهت پیروزی سلامتی بر بیماری کرونا تقدیم حضورتان می نمائیم.
توسط وبمستر اورداپ در تاریخ 10 تير 00
سپاس ویژه از حضور فعال، تلاش و همت والای شما در راستای داستان سرایی
توسط وبمستر اورداپ در تاریخ 19 اسفند 94
دوستی مثل اسناد کهنه است ، قدمت تاریخ آن را قیمتی می کند.
تصاویر ارسال شده الیاس3
خانم که جا خورده بود با چشمای درشت شده و با حالت تعجب گفت چی میگی شما؟؟ خیانت چیه؟؟ من گفتم بیایید که در مورد شوهرم حرف بزنیم..
شوهرم خیلی عوض شده اخلاقهاش، رفتاراش، همش شیعه ها رو مسخره میکنه میگه شیعه ها کافرند، بت میپرسند، همش تقصیر خودش نیستا همش تقصیر این ماهواره و دو دوست الدنگشه..
خانم همسایه اینو گفت و کمی ساکت شد و شروع کرد گریه کردن و به حرفش ادامه داد خودت میدونی آقا سعید ما اینجا غریب هستیم از شهر دیگه اومدیم هیچکی رو اینجا نداریم..
من با فاصله نشستم کنارش رو نیمکت.. یکم سکوت کردم و رفتم تو فکر... گفتم: حالا چرا اومدی سراغ من میرفتی سراغ آخوندی، روحانی ای چیزی..
گفت: اون هیچی حالیش نمیشه، از صبح تا شب به آخوندا فحش میده دیدم تو محل تو از همه بهتری، نماز میخونی، با خدا و پیغمبری، ترو خدا کمکش کن، باهاش حرف بزن، من دیگه برم الاناست که پیداش بشه..
خانم همسایه بلند شد رفت و من رو تو فکر فرو برد.. آخه من چی بگم..
چند روز گذشت هر بار که شوهرش می اومد مغازه میخواستم بگم اما حرف تو گلوم گیر کرده بود.. شوهرش یک جوان 35 ساله بود.اینو از رمز کارتش فهمیده بودم..ریشش رو تقریبا بلند کرده بود و همیشه با یک من عسل هم نمی تونستم بخورمش از بس که اخلاق خوبی داشت!
چند روز دیگه هم گذشت اما یک اتفاقی افتاده بود..
این داستان ادامه دارد..
یه جوری مظلومانه گفتی ببخشید تصمیم گرفتم از این به بعد داستانتو حمایت کنم
مشکلات داستان رو به بزرگیتون ببخشید
وقتی با شیعه و خدا و پیغمر مشکل داره صد در صد با اقا سعید هم به مشکل میخوره
سلام علیکم . قبل اینکه اینا رو بخونم توی ذهنم همچین چیزی بود که خانم از شما میخاد شوهرش رو به راه راست هدایت کنی.
ادامه بده باهمین دست فرمون
با توجه به کامنت سوران،علی ابن ابی طالب شمایید،بعضیا اداتونو در آوردن...
سوگند امیر چرا تشویش اذهان عمومی میکنی محبوبیت موج میزنه اصا
این همه رای و نمیدونم از کجا گروه هستی میاره ، نمیدونم رمز ممزی میزنه
باید همگروهیه هستی میشدینحیف و صد حیف این نعمت بزرگو از دست دادین
نوچ نوچ
بر منکرش...
100درصد پروفایل تومیتونه جزو خوبای اورداپ باشه
coming soon..
کوووو
وقتی به افکار عمومی فکر میکنی... دردناکه
وای خدای من،پاهام شست شد
دلم میخواد یه چیزی بگم ولی نمیگم....
کاغذ رو برداشت یه کاغذ خط دار بود که با خودکار آبی روش نوشته بود آقا سعید فردا لطفا بیایید پارک شهر کنار حوض ماهی ساعت 3..
جمله رو که دیدم یه طوری شدم فکر ها بهم حمله کرد یعنی باهام چکار داره این که شوهر داره...
فکر و خیال از ذهنم دور نمیشد شب شده بود تو رخت خواب اینطرف و اون طرف میچرخیدم اصلا خوابم نمیبرد..
سعید پا نشی بری ها..
اون زن شوهر داره...
گناهه.. تو دوست داری یکی با زنت اینکارو بکنه؟
من که زن ندارم بلخره که چی یه روز زن دار میشی..
نکن.. خودتو بدبخت نکن.. حرف منو گوش بده...
حالا بذار برم اگه خواسته بدی داشت قبول نمیکنم..
امان از دست تو...
یه چیزی تو دلم انگار گفت: منو بازم فراموش کردی؟ کم بهت خوبی کرد؟ هر وقت مشکلی داشتی می اومدی پیشم تو رو رد نمیکردم مشکلتو حل میکردم. من از وقتی که به دنیا اومدی حواسم بهت بود مواظبت بودم من پرورشت ذادم. آیا من خدای بدی بودم برات؟ اشکهای سعید دونه، دونه، آروم، آروم و همینطوری سرازیر میشد و زیر لب میگفت تو خدای بدی نیستی تو خدای خوب منی.. همینطوری گفت تا خوابش برد...
عقربه های ساعت تند میگذشت سعید آماده رفتن شده بود عزمش رو جذب کرده بود که یک نه بزرگ به خانم همسایه بگه..
ساعت 3 خودشو رسوند به پارک...
خانم همسایه همونجا نشسته بود، یک چادر سیاه گذاشته بود و منتظرش بود. سعید به سرعت خودشو رسوند به خانم و با یک اخم و حالت جدی محکم گفت نه و همینطور زل زد به خانم...
خانم که شوکه شده بود گفت چی نه..
سعید دوباره محکم گفت نه من خیانت نمی کنم خانم..
خانم که جا خورده بود با چشمای درشت شده و با حالت تعجب گفت چی میگی شما؟؟ خیانت چیه؟؟ من گفتم بیایید که..
«این داستان ادامه دارد»
پروین خانم صبر کنید تغییری در کار نیست چون فکر شده سوگند خانم به آماتوری ما ببخش دقتم رو بیشتر میکنم سحر خانم یادش بخیر
یاد رمانهای سایت نودهشتیا افتادم
قسمت اول شخص اول تعریفش میکرد...اینجا راوی داره میگه....ایندوتا یکی میشد بهتر بوود
ای بابا. خوب یجا بذارین دیگه. سریالیش کردین. اخرش هم نگفتین خانومه چی میخاست. و اینکه هر حدسی که بزنیم ممکنه شما بگید اون نیست و براساس تخیلات خود تغییر بدین. اگه داستان واقعی بود حالا یه چیزی
دوست دارم بدونم به نظرتون چی میشه
اینهمه با خدا حرف زدی اشک ریختی اخرش رفتی ؟
کار، کار، کار زندگی من شده کار..
_آقا آب معدنی کجاست؟
سرمو از تو گوشی بلند کردم و مثل آنجلوتی ابرومو راستمو یکم بالا بردم و ابرو چپمو پایین بردم و گفتم بالاااا گوشه
گفت چی
گفتم بالاااا گوشه و به سمت یخچال اشاره کردم
گفت آهان
زندگیم تکرار شده بود تکرار و تکرار..
مغازه شلوغ بود هرکی یه چیزی میخواست و منم سرگرم کار..
تو این شلوغی ها دیدم خانم همسایه رو به رو، خودشو از بقیه جدا کرد و رفت یه گوشه ایستاد.. حس کردم استرس و اضطرابی داره جوان بود، معمولی و یکم زیبا و یک چادر مشکی هم گذاشته بود رو سرش همونجا ایستاده بود و به من زل زده بود و انگار منتظر بود مغازه خالی بشه..
تو ذهنم سوالات شروع شد..
فکر کنم نوار بهداشتی میخواد،
شاید نسیه میخواد ببره گفت نسیه چی بگم اینا که تابحال نسیه نبردن حالا تا دویست میدم اگه ندادن خیر امواتم بشه اگه دادن که چه بهتر..
تو همین فکرا بودم که مغازه خالی شد اومد جلو دستشو از داخل چادرش بیرون آورد زیر لباس خونه آستین بلند پوشیده بود..
دستش میلرزید کاغذی تو مشتش بود گذاشت روی پیشخوان و سریع از مغازه بیرون رفت..
یعنی تو کاغذ چی میتونه نوشته باشه؟
این داستان ادامه دارد...
عشق تو منو کشت الیاس.
حوصله فکر کردن ندارم جوابش رو بزار
سه ساعت گذشته هنوز نذاشتین که
فقط خداکنه ارزش این همه انتظارو داشته باشه وگرنه ما میدونمو تو
اماده ایم بزار
نشسته ام به در نگاه می کنم
دریچه آه می کشد
تو از کدام راه میرسی
خیال دیدنت چه دلپذیر بود
جوانی ام در این امید پیر شد
نیامدی و دیر شد
عه وا خوب شد لوکیشن عشق در یک نگاه و داستان روغن و اینا هم دیدیم
نیامدی و دیر شد
این ترشی نیست. اولی؟
کاملا بهداشتی و همونیژینزنده
چقد بهداشتی به به
آره اگه بسته باشه کسی نمی بینه
جدی نگیرید زیاد. عزراییل اینقدر کم کار شده این اواخر که ادما خودشون دست به کار شدن و دست به خودکشی و دگر کشی میزنن
آقا محسن زیادی صمیمی نشدی؟ عزرائیل داره نگات میکنه ها هستی خانم بلاک کنی با یه اکانت دیگه میاد
نمیشه بلاکش کرد؟
عزرائیل بیا م
سحر خانم عزی شوخی نداره
برو بابا
داستان کامل بذارید . مگه سریاله اخه. یه روز یا یه هفته منتظر شیم برای قسمت بعد
نتیجه میگیریم بنویسم ولی چرت و پرت ننویسم
فقط کامنتا
اگه سر و ته اش مشخص باشه خوبه
چرت و پرت خالص نبود و در داستانهات رگه هایی از ناخالصی وجود داشت که نشان از مهارت هست. پس بنویس.
بنویس و چرت ننویس
تا شماها دعوا بگیرید من یه یک روز دیگه کارم عقب افتاد به خاطر خرابی سیستم
الان بیشتر بانکها بخاطر منافع خودشون خیلی آدمو تحویل میگیرن ..ولی سحر راس میگه توی بانکهای دولتی هنوز همینجوره
مهدیه من تو بانک دولتی زیاد دیدم از این کارمندا
کدوم بانک؟ بانکی مثل رسالت کلا کارشون با موبایله...اولین باره نوشته ایی دیدم که میگه کارمند بانک بیکاره و تنبله و کار انجام نمیده؟ نمیتونن همچینکاری کنن ...جالب بود
بعد دو ساعت نوبتم شد بازم گفتن فردا بیا تو این ترافیک و بارونی
یکم کمتر مزاحم این کارمندای بیچاره بشید چی از جونشون میخوایید نمیذارید یکم تایم اداری به کارای شخصیشون برسن
اورداپ اولین جایی بود که ما رو آدم حساب کرد به ما مسئولیت و هدف داد ما رو پلیس، ویراستار، مدیر و ناظر کرد و لذت قدرت داد و شخصیت به ما بخشید..
ما اینجا کلی دوست خوب پیدا کردیم باهم خندیدم، ناراحت شدیم، عاشق شدیم، شکست خوردیم و اینجا کلی خاطره خوب و بد داریم... به خاطر همینکه همیشه میگم
توی گوگل چرخیده ام
یاهو و الفور دیده ام
هیچ کجا برای من
خانه اورداپ نمیشود..
هستی خانم مهم اینکه از اشتباهاتمون درس پرس بگیریم سوزان همیشه خانم بوده مگر اینکه دیگه سوزان نباشه سرد بشه
حضور گرمش باعث شده اینجوری فک کنه
سوزان؟؟؟؟ عههه وا شما هم فکر کردی عاقا سوران خانمه؟ در کنار همه ی تعریف و تمجیدای اغراق امیزی که کردی اضافه کنم که گند زیادی هم بهمون زده و باعث شده اشتباهات زیادی انجام بدیم
سوزان خانم ما ولی به حسابش میاریم ممنون دوستان که از اورداپ تشکر میکنید
قدردانی دو طرفه ما هم از اورداپ ممنونیم که بحساب میاره ولی تو حساب هرگز
خرج به میلیون
یه دندون کندیم 2500 شد
دوستانی که دل پاک دارن خیلی برا مردم دعا کنن
مگه دندون عقل همینطوریه که بدی دست هر کسی بکشه طرف هیکلش غول بود وسط کار عرق میکرد استراحت میکرد سخت بود
حالا من امروز عینک آفتابیمو که دستش خراب شده بود دادم درست کنه، رایگان واسم تعمیر کرد
خب برو درمانگاه بی کلاس تر کمتر بگیره
دیگه دعاکردن هم اثری نداره متاسفانه
خودت با انبردست می کشیدی
دکتر به من گفت اصلا دندون عقل ندارم
ممنون مهدیه خانم
روز قسطی شما مبارک
چرا خورشید می تابه؟
چرا میچرخه زمین؟
عزیزم بگو فقط تو فقط بگو همین!
گفت تو فضولی؟ و رفت
قاعدتا نباید اینطوری میشد
زیاد با خانمها بحث نکن
الفور
فیس نما
فیس بوک
اینستاگرام
تلگرام
واتساپ
افسران
جنبش سایبری313
لینکدین
یاهو
میهن چت
ایران چت
ققنوس چت
و...
را دیده ام اما هیچ کجا برای من
اورداپ ویران
نمیشود...
تپه ندیده نذاشتی
کلوب و بادگیرها هم بودم که الان یادم اومد
اورداپ ویران رو خوب اومدی
چه زیاد
یاد الفور بخیر
بادگیر ها هم یه دور میزدی دیگه تکمیل میشد
پس من خنگم دیگه
مرد باهوش خطا هم کنه زنش نمیفهمه
طفلکی فکر اینجاشو نکردی؟
هر چقدر زیرشو کم میکنم بازم سر میره
دوستان چه راه هایی برای جلوگیری از سر رفتن میشناسید؟
والا مث من...فقط ی تفاوت داره ک الرژی زده ب ریه م داره دیونم میکنه
یک لیوان آب بریز تا از جوش بیوفته...
دوستان الان من زن سپهر حیدری رو از کجا بیارم؟
سوگند خانم اینارو مینویسم تا درس عبرتی بشه برای مجردایی که میخوان ازدواج کنن
خانما بدشون میاد همسرشون با زنی دیگر نگاه کند چه حضورش زنده باشه چه توی کلیپ..چه حتی صبح بیدار شی بگی تو خوابم ی خانمی بود
آخه کار عجیبی خم نکرد میپرید اینور میپرید اونور
عجب چیزیه همش گوشته
آرام جان و دید میزنی پس
چتروم کردستان رو کی یادشه. باید یکی رو به زور بیرون میکردیم که دوستمون بتونه بیاد داخل. هی روزگار. دلم برا بچه ها تنگ شده کاش میومدن یسری میزدن
من اورداپو درست میکنم
اورداپ از نظر دوستان سال ۹۰ جذاب بوده ، باه اون زمان نه تلگرام بود نه اینستا بود نه کلی شبکه مجازی سرگرم کننده.. در نبود اینا اورداپ عالی بود ...بعد اومدن این شبکه ها و اپدیت نشدن اورداپ ...روز ب روز داره کم فروغ تر و خلوت تر میشه ، و کاربرای الان به پشتوانه همون اورداپ ۹۰ گاهی اوقات میان سر میزنن
از آنجایی که دلیل طلاق، ازدواج میباشد. دلیل نابودی اورداپ هم ......
شبکه های مجازی موبایلی
دیدین وقتی یچی رو عشق خاصی بهش داری وعمیقا دوست داری حالا از جنس مخالف گرفته تا اشیاء ،بعدها به هر دلیلی که دیگه نداریش یادش میوفتی یه نفس عمیق تو سینهت میکشی و با آه بیرون میدی... یاد اورداپ سال ۹۰ تا ۹۳ برا من همیشه اینجوریه
چون میگذرد غمی نیست..
تازه اول راهی
مث اتاقفرار میمونه
درکت میکنیم ادامه بده چاره ای نداری
فکر کردم داره حرف زشت میزنه گفتم چی میگی بنده خدا
گفت برو تو پرفایلم گزینه شایسته مدیریت روبزن..
از اون به بعد بود که عمرمون سر این شایسته کردن تلف شد
زئوس جان یادش بخیر
زئوس
چندسال قبلتر از این شایسته کردن بابد اینقد تایم آنلاین میزدی . ما باهم قرار میزاشتیم بیرون میرفتیم یه قلیونم میزدیم اما سیستم روشن و آنلاین
یادمه باباای نو یادمه واس اولین بار شدم مدیر استانی خخخخ
یادمه